داوود عادل فر :: همون چیزایی که تو بخوای

۱۶۵ مطلب توسط «داوود عادل فر» ثبت شده است

چه جالب!

تصاویر علمی

۰ نظر
۰ ۰
۲۵ تیر ۹۴ ، ۲۳:۳۳

داوود عادل فر

خطای دید باور نکردنی!

به احتمال زیاد در نگاه اول صفحه ای پر از نقطه های سیاه را دیده اید.

حالا یک بار دیگر به تصویربرگردید.

کمی از مانیتور دور شوید و با تنگ کردن گوشه های چشمانتان به تصویر نگاه کنید.

یک کلمه بسیار زیبا در تصویر نهفته شده است.

کلمه ای که در تصویر میبنید در قسمت نظرات وارد کنید.

۲ نظر
۱ ۰
۲۵ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۸

داوود عادل فر

حلوای مخصوص جبهه(داستان واقعی)

جبهه بود و غذای ساده افطار، نان و خرما. تا این‌که یک روز چند نفر از بچه‌ها تصمیم گرفتند حلوا درست کنند، این فکر برای ما که مواد لازم را برای پختن حلوا نداشتیم کمی عجیب آمد و زیاد حرفشان را جدی نگرفتیم، اما بچه‌ها دست به کار شدند و مواد لازم را آماده کردند! چون آرد نداشتیم، بچه‌ها نان خشک‌هایی که از چادرها جمع شده بود و اغلبشان کپک‌زده بود را آوردند و آرد کردند. بعد از این‌که این آرد را تفت دادند به آن روغن اضافه کردند، روغنی که از چند روز پیش از ته‌مانده روغن غذاها گرفته بودند. حالا نوبت شکر بود شکرش هم از خاکه قندهایی بود که مربوط به جیره هر نفر می‌شد یا قندی که سوغات از مرخصی برگشته‌ها بود. انصافاً حلوای خوشمزه‌ای بود.
منبع: ماهنامه خانه خوبان

۰ نظر
۰ ۰
۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۷:۱۸

داوود عادل فر

داستانک/ آرزوی جوجه عقاب

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروس های اطرافت فکر نکن.
اثری از گابریل گارسیا مارکز

۰ نظر
۰ ۰
۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۹

داوود عادل فر

بازی آنلاین تیر و کمان

این بازی به صورت تک نفره و دو نفره انجام میگیرد. برای تک نفره بازی کردن روی گزینه vs computer کلیک کنید و برای دو نفره بازی کردن بر روی vs human کلیک کنید. می توانید با کلیک بر قسمت practice هم تمرین کنید تا قلق تیر اندازی دستتان بیاید.

برای پرتاب تیر، روی صفحه کلیک کنید و دکمه موس را نگه دارید. و موس را به سمت مخالف دشمنتان بکشید (اگر دشمنتان در سمت راست ایستاده است موس را به چپ بکشید) و با تنظیم قدرت و زاویه تیر را به سمت دشمنتان نشانه بروید.

برای شروع بازی بر روی عکس زیر کلیک کنید.

۰ نظر
۱ ۰
۱۵ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۷

داوود عادل فر

حکایت کوناه- جدل کدو با چنار

بوته کدویی در زیر چناری روییده بود و رشدش چنان سریع بود که ظرف 20 روز به اندازه درخت چنار رشد کرد. در اینجا بود که از چنار پرسید: تو چند ساله ای؟ چنار گفت: بیست ساله. کدو خندید و گفت: من بیست روز عمر دارم ولی به اندازه تو رشد کرده ام! بگو این تنبلی تو از چیست؟ چنار گفت: هنوز برای داوری خیلی زود است بگذار باد پاییزی بوزد آن‌گاه معلوم می شود که هر کدام از ما چه کاره ایم؟

فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان

آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست

ناصر خسرو